دومين سالگرد مشعل 6
استادصباح استادصباح


سالروزمشعل ؛ سال نو؛ بهارنووروزنورا تبريک وتهنيت عرض مينمايم . تو به وسعت سما وبه درخشش طلوعی به طراوت بهار وبه حلاوت صبوحی تو به حرمت نگاهی وبه عزت سکوتی به لطافت بهار و به جلال ملکوتی چه خوش است با تو بودن ؛ ز تو گفتن و سرودن ز تمام خستگی های غم دل ز دل زد ود ن.
مسرت دارم که به مناسبت سالروز دومين ماهنامه وزین \"مشعل\" صمیمانه ترین تبریکات و تمنیات نیک خود را به دست اندرکاران این وظیفة خطیر و بزرگ که رسالت عظیمی را در امر اطلاع رسانی و آگاهی هموطنان از اوضاع دا خل کشور وجهان و هکذا تهیة مطالب علمی، تاریخی، فرهنگی و تحلیل مسا یل سیا سی را به عهده گرفته اند تبریک و تهنيت عرض می نمایم. گابریل گارسیا مارکز ، خبرنگار و نویسنده معروف آمریکای لا تین می گوید:« به عقیده من ژورنالیسم یک نوع ژانر ادبی و گونه ای تعبیر و عرضه واقعیت است مثل داستان یا تئاتر، وقتی کار ژورنالیستی می کنم بسیار سختگیر ودر خصوص واقعیت دقیق و باریک بین هستم، اما شیوه هایی در گزینش و نگاه کردن به وا قعیت دارم که بسیار ادبی است، در واقع شیوه مشاهده یکسانی را در ژورنالیسم بکار می بندم به سبب رویکردی که به ادبیات دارم چیزی را می بینم که دیگران نمی بینند از سوی دیگر ژورنالیسم مددکار من در ادبیات است، دقیقا از آن روی که به من یاری می کند تا همیشه تما سم را با واقعیت حفظ کنم من در گزارش های ژورنالیستی داستان هایی را نقل می کنم که بسیاری از خبرنگاران تنها برای دوستان خود نقل می کنند. »
نوروز چونكه بهار آمده گل واشده چلچله هم غرق تماشا شده واله وشيدا شدم از حسن گل صد گره از عقده ي دل وا شده. در فرهنگ و سنن هر قوم و ملتي، روزهايي وجود دارد كه ريشه تاريخي وفرهنگي داشته و جلوه اي از باورهايي است كه حتي تا مقدسات ديني و مذهبي آنها پيش رفته و هويت فرهنگي و تاريخي آن جامعه را به نمايش گذاشته است. يكي از اين روزها آغاز سال نو خورشيدي است كه از شايعترين آيين هاي جهاني به شمار مي رود و كمتر تمدني را خواهيم يافت که از آن تهي باشد، هر قومي بر اساس تاريخ و فرهنگ و مذهب خود آغاز سال نو را در قالب برپايي مراسم و جشن هاي ملي ومذهبي پاس مي دارد. نوروز و جشن هاي سال نو، در نزد ما با برخورداري از يك فرهنگ و تاريخ اصيل و طولاني و همچنين همزماني آن با حيات هستي و جان گرفتن مجدد زمين ، اين امتياز خاص را به آن بخشيده که از اعياد سال نوي ا قوام و ملل ديگر متمايز باشد و آيين باستاني آن فراتر از تجديد خاطره يك تمدن بلكه حلقه پيوند گذشته ، حال و آينده است به اين سبب است كه پس از ظهور اسلام در اين سرزمين فضيلت بيشتر مي يابد و در بزرگداشت آيين و مراسم آن تاكيد ورزيده مي شود. گفته شده است آفرينش و هبوط آدم به زمين و همچنين بعثت پيامبر اكرم نيز در اين روز آغاز گشت و درباستان نيز عقيده داشتند كه با آغاز مجدد حيات طبيعت روح رفتگان باز گشته و چند روزي را در سراي دنيوي با بستگانشان مي گذرانند. مجموعه اين عوامل باعث گرد يد كه علي رغم گذر ساليان بسيار و سير پر فراز و نشيب تاريخ، نوروز نه تنها در کشورمابلکه هر آنجايي كه فرهنگ و تمدن كهن وسنن اثري دارد همچنان پايدار واستوار بماند . يكبا ر د گر نسيم نو ر و ز و ز يد د ل‌ ها به هوای روز نو با ز تپيد نوروز و بهار و بزم ياران خوش باد د ر خا ك وطن ، نه د ر ديار تبعيد
بلي مشعل ! در جامعه که يک اظهار نظر سا ده که حق هر شهروند است گاه او را در معرض اين سوتفاهم قرار مى‌دهد که او به گروهى جز ما تعلق دارد در حالى که خاص و عام اين ملک فقط ماييم نه هيچ کس ديگر، برهنه حرف نزدن و سکوت عمدى مى‌شود يک نوع بيان که غم‌انگيزترين وضعيت را براى يک اند يشه‌ ورز فراهم مى‌کند. شايد بگوييد زمان آن رسيده است که ما از لکنت تاريخى خود رها شويم و به سوى صراحت روى آوريم. ادبيات صداى انسانى يگانه‌اى است که اجبارى درونى او را به اعتراف ذهن خود از جهان معاصرش وامى‌دا رد و اگر او از ميهنش، مردمش و آرزوى خود براى انسان‌ها با شهامت حرف نزند، اگر نوشته هاى او آرزوى پنهان مردمش را براى بازيابى شان انسانى همتراز با هر انسان آزاد اين جهان و آرزوى آشکار آنها را براى غلبه بر سرنوشت متلاطم و موقعيت دشوار کنونى‌اش به روشنى باز نتابد شايسته نام نويسنده نيست.چرا ما به خشونت خو گرفته ايم؟ تا کي مرگ درو مي کنيم؟ چه زماني مي رسد که ما از تولد و عشق و زندگي و آفريدن سرشار از شادي شويم؟ چرا زندگي رضايتي در بر ندا رد؟ آيا منتظريم با مرگ يکي از اينها بار ديگر بر ميز غذاخوري برقصيم؟ مگر در رقص مرگ گذشتگان شان اتفاق بهتري افتاد؟ شايد اگر بر مرگ بگرييم و بر تولد شادي کنيم کمي به اسطوره ي زند گي نزديک شويم و همان رسم آبايي بشر را به جا آوريم که يکباره با ديدن يک جفت چشم مرطوب وزيبا زير و زبر شويم و خيال کنيم که هوا آفتابي و خنک و بهاري است. جامعه مرگ پرست و گورستا نی شده. به چه ورطه ای سقوط کرده اين موجود دوپا!آيا اين غم انگيز نيست که به جاي نوشتن صلح ، خوشبختي وسعادت انسانها ناچار از ترور شدن کشتن ، بستن و بردن حرف بزنيم ما مرگ و ترور و جنگ و برادرکشي را رسم انساني نمي دانيم. ما عاشق زندگي ايم، ترور غمگين مي کند، چه در نيويورک، چه در افغانستان. هر وا حد بشري يک وا حد بشري است، و بايد امنيت داشته با شند، چه در عراق چه در فلسطين. و هر نويسنده اي بايد عا شق با شد، اين يک حکم جدي است، حکمي انساني که مي تواند با فتواي وحشيانه قتل نويسنده اي بجنگد و انسانيت را مثل گردن بندي از گل هاي ياس به گردن بياويزند. ادبيات آزاد از پيرايه‌هاى عاريتى، دورغ نمى‌گويد، دکان باز نمى‌کند، به فکر سلطه نيست، مردم را با فريب‌هاى مصلحت‌آميز گمراه و در خواب نمى‌کند، بر خلاف علم و تکنولوژى و ا مور اجتماعى، ادبيات و هنر بيشتر به اصلاح درون مى‌پردازد و اصلاح برون را به عوامل ديگر واگذار مى‌کند. در اين والايش درون، انسان را به انسانيتش پاى‌بند و اميدوار مى‌کند و جهان درونى را رو به دگرگونى‌هاى طبيعى ضروري مى‌برد. اهل ادبيات اگر چه در يک جغرافياى خاص محدود ند اما به روابط انسان‌ها در تاريخ ملت خود و در محضر دنيا مى‌انديشند.د راين روزها سخن ا زمرد م سالاري است. اما بديهي است كه تحقق مردم سالاري در جامعه توسعه نيافته‌اي چون افغانستا ن يك شبه, عملي نخواهد شد و قطعاً نياز به مراحل گوناگوني از جمله بالا بردن پتانسيل‌هاي جامعه, وجود نيرويي قدرتمند با توانايي در جلب اعتماد مردم, تنوع صداهاي مختلف سياسي و اجتماعي در چارچوب قانون جهت ممانعت از يك حكومت استبدادي, ارايه تعريفي روشن و دقيق از مردم ‌سالا ري و رفع ابهامات از آن و رفع نارسايي‌هاي قانون اساسي . شكل‌گيري و تقويت مردم ‌سالاري محتاج مردم و گروه‌هاي مختلف است كه بتوانند در مورد مهم‌ترين مسايل پيرامون تصميم‌گيري كنند و اطمينان داشته باشند كه مورد تعرض هيات حاكمه قرار نخواهند گرفت. به صورتي كه مردم از امكان تاسيس انجمن‌هاي مستقل از دولت, مطبوعات آزاد, انتخابات آزاد, راديو و تلويزيون مستقل ... برخوردار گردند.
به پیش روی من تا چشم یاری می کند دریاست چراغ ساحل آسود گی ها در ا فق پیداست در این ساحل که من افتاده ام خاموش غمم دریا دلم تنهاست. وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق هاست خروج موج با من میکند نجوا: که هر کس به دریا زد رهایی یافت... هر کس دل به دریا زد رهایی یافت... مرا آن دل که بر دریا زنم نیست ز پا این بند خونین بر کنم نیست امید آنکه جان خسته ام را به این نادیده سا حل افکنم نیست
در تعريف آزادي آمده است: آزادي، حق انتخاب نظري و عملي انسان در تمامي زمينه‌هاست مادامي كه عمل او به سلب حقوق ديگران واخلال در نظم و اخلاق عمومي جامعه منجر نگردد. و با اشاره به انواع آزادي، از آزادي انديشه، آزادي مذهب، آزادي بيان، آزادي وجدان، آزادي اجتماعات، آزادي مشاركت در ا مور عمومي، آزادي مشاركت در انتخاب و آزادي مسافرت ياد شده است. حق سخن گفتن، حق عقيده داشتن، حق اظهار نظرو حق انتقاد كردن، از حقوق بديهي انسان‌ها به شمار مي‌آيد. اين حقوق، امروزه آنچنان بديهي است كه بي‌چون و چرا پذيرفته شده و نيازي به چانه زدن بر سر آن نيست. در اين ميان، آزادي مطبوعات به اين معناست كه هر كس حق دارد ديدگاه خود را بدون هراس از عقوبت و يا افتادن در تنگنا يا محروم شدن از حقوق اجتماعي و سياسي بيان دارد و اظهار كند انسان حق دارد بينديشد و انديشه‌ي خود را نيز بيان كند بدون آنكه قوه‌ي قهريه‌اي، بر بالاي سر او ايستاده و با به رخ كشيدن اقتدار سياسي ظاهري، جامعه را به بهانه‌ي «جلوگيري از تشويش اذهان»، «دگرانديشي»، «تهييج احساسات عمومي»، «اهانت به شخص»، «انكار ا صول»و «زير سئوال بردن بنيادها» بسته نگهدارد. برخي ادعاهاي «صاحبان قدرت» در باب مطبوعات بسيار جالب توجه مي‌نمايد آنجا كه با طعنه‌ي «لعاب تئوري»، «ا نديشه‌هاي مسموم؛ کشتن وبستن و بردن » و در نهايت «دگر انديشي»، آرام و به تدريج، بستره‌هاي لازم را براي «انسداد» فراهم مي‌آورند. \"جفرسون\" میگوید:\" به نظر من ،انسانها برابر با يكديگر و آزاد از هر قيد و بندي آفريده شده اند . آفرينش ا نسان به اين صورت ، به وجود آورنده ي يك سلسله حقوق طبيعي است كه در سرشت او جاي دارد و متناسب با ذات اوست.شعار آزادی و دمکراسی سر دادن با تعیین شرط و شروط، واقع بینانه نیست. اگر واقعا مایل هستید رنگ آزادی و د مکراسی و صلح را ببینید، باید اولا بپذیرید که فغانستان ایک کشور چند ملیتی است و دوم باید بدانید که ملیتهای ا ن سر زمین خواستار حقوق برابر برای همه هستند و سوم باید چنین افکاری را که مدام میکوشيد دیگر ملیتها را زیر فرمان ملت حاکم بکشانيد و تابع فرهنگ غالب نماید، کنار گذاشته شود. مرد م سالا ري ودمو کراسی به مفهوم «حکومت مرد م» است ، اما در عمل، حتی در بهترین نمونه های حکومت دموکراتیک ، حقوق ملت نقابی است که در پس آن ثروتمندان پنهان شده اند.اشپنگر می گوید: ا گر در میان طرفداران دموکراسی نفوس مقتدری وجود نداشت، موضوع دموکراسی فقط در درون دلها و روی کاغذ با قی می ماند.... در نزد این نفوس مقتدر، ملت فقط میدا نی است برای اعمال قدرت، و عقاید و ایده آ لها وسیله ای است برای به دست آوردن آن.....دموکراسی یکی دیگر از تناقض هایی است که در غرب وجود داشته و اکنون آشکارا شده است. تصور دموکراسی _ یعنی حکومت مردم _ بسیار فریبنده و جذاب است، اما در عمل همواره قلیلی از مردم با استفاده از ریا کاری و مردم فریبی حکومت را به دست می گیرند. اشپنگلر می گویند:همانطور که در قرن نوزدهم تاج و عصای سلطنتی را وسیله ظاهر سازی و نمایش ساختند، اینک، «حقوق ملت» را در مقابل انبوه مردم شان می دهند.... پول جریان انتخابات را اداره کرده و آن را به نفع پولداران خاتمه می دهد و جریان انتخابات به صورت یک بازی ساختگی در خواهد آمد که تحت عنوان «ا خذ تصمیم ملت» به معرض نمایش عمومی گذارده می شود .د موکرا سی نمی توا ند به صورت یک ا ید ئولوژی حکومتی در آید چرا که هموا ره در عمل ، به چیزی متناقض با مفهوم اصلی خویش مبدل خواهد شد . یعنی در درون دموکراسی ، وقتی کار به تشکیل حکومت می کشد، امری ناقض«حکومت مردم» وجود دارد، چرا که مفهوم مردم در حیطه عمل مصادیق بسیار متفاوت و متضادی پیدا می کند . عملآس گروه هایی از مردم حکومت را در دست خواهند گرفت و قدرت را مصادره به مطلوب خواهند کر د که بیشتر ، از ثروت ونفوذ برخوردار هستند . نمونه های تحقق یافته دموکراسی در جهان امروز بدون استثنا موید نظراتی هستند که اشپیگلر در سال 1920 بیان کرده است:حس قدرت طلبی که در زیر لفافه دموکراسی به فعالیت مشغول است شاهکار خود را به چنان خوبی انجام داده که حتی وقتی مردم را به شد ید ترین وضعی به قید رقیت و برد گی می کشد، ا یشان به قدری اغفال شده اند که تصور می کنند معنی آزادی همین است، و هر چه طوق اسارت تنگتر می شود به نظر مردم چنین جلوه می کند که دائره آزادی وسیعتر شده است.
هر گا ه چنين تا ر د لم زخم ببيند بر چشمه چشمم نم بارا ن بنشيند بارا ن ز د ل چشمه بجوشد تا ابر بر چشم زمين خون ز نهادم بنشيند زنا ن ومحروميت وسا يل نشراتي بايد درد ناگفته زنا ن رامنعکس سازدوبنويسند: خشونت بر علیه زنان شیوه ها و ابعاد گوناگون دارد . از کتک و تجاوز و قتل که اشکال علنی آن هستند ، تا تحقیر و سرکوب و شکنجه های روحی که شکل نامشخص این خشونت را میسازند. در هر دو این موا رد زن توسط یکی از اعضای مرد خانواده و یا آشنایان ( شوهر ، برادر ، پدر ، معشوق ، خواستگار ...) مورد خشونت قرار میگیرد. این خشونت عمدتا و در انتها به صورت فیزیکی نمو میکند ، اما در موا ردی هم به شکل خشونت روحی باقی میماند و تا سقوط کامل زن و بی هویتی او ادامه میابد. یکی از اشکال خشونت بر علیه زنان قتل های ناموسی است که در این اواخر به شدت در باره آن در جوامع مختلف بحث و گفتگو میشود. قتل ناموسی معمولا به دلیل نافرمان بودن دختر جوان خانوا ده در مقابل قوانین مرد ، خانه و خانواده صورت میگیرد. شدت و گسترش قتل های ناموسی به طور عام همراه است با تبادلات فرهنگی و برخوردهای فرهنگهای مختلف ، نفوذ مدرنیته و فرهنگ نوین در جوا مع سنتی که موجبات خود آگاهی و آشنایی زنان و دختران جوان به حقوق خود و سر باز زدن از پیروی از قوانین فرهنگ سنتی را به وجود می آورد .فرهنگ مردانه جامعه بشری ، همیشه به زن به عنوان فردی مقصر و مجرم نگاه کرده است. زن همواره بار گناه و شرم را به دوش میکشیده. و د ر هر صورتی این زن و رفتار و کردار ا وست که حفظ شرف و حیثیت خانواده را تضمین میکند. و مسلم است که برای حفظ این دو عنصر ، زن است که باید مورد کنترل و نظارت قرار بگیرد . زن هیچ نقشی در سرنوشت خود ندارد ، و تنها بار تقصیر و گناه از آن اوست. تصمیم اصلی در زندگی یا مرگ او بر عهده مردان است، با این حال این اوست که مقصر اصلی قلمداد میشود. حتی در زمانی که مورد خشونت قرار میگیرد و حتی در زمانی که بر اثر این خشونت جان میبازد. هر بار که خبر مرگ زنی در اثر خشونت منتشر میشود ، تنها یک سوال بیشتر و بارز تر از بقیه سوالها تکرار میشود. \" چه کار کرده بود ؟\" راستی مگر چه کار کرده اید ای زنان محکوم ؟ جرم تاریخی شما چیست که چنین تازیانه های نفرت و تحقیر و درد را بر روح و پیکر شما مینشاند ؟ به کدامین جرم در کدامین دادگاه زمان محاکمه شده اید و این زندان ابد را چنگو نه تحمل میکنید ؟ تا کجا؟ تا کی ؟ و شما مردان ، تا کجا ؟ تا کی ؟ در مقابل این خشونت سکوت میکنید ؟ تا به کی در مقابل هیاهویی که از خانه همسایه می آید سکوت میکنید و لب تر نمیکنید و این مسائل را \" شخصی \" و \" خانواد گی \" میخوانید ؟ زنان نیمی از جامعه انسانی هستند. خشونت جرم است و رفتار خشونت آمیز یک انسان با انسان دیگر ، محکوم است. همه اینها اصولی است که هر ا نسان عاقل و با لغی به آن اعتقاد دارد. با اینهمه چرا وقتی که انسانی که مورد خشونت قرار میگیرد از جنس مونث است ، تمام این قوانین و اصول بشری دچار تغییر و تحول میشود ؟ چرا این جرم \" خصوصی \" میشود و چرا از افشای مجرم پرهیز میکنیم ؟ در روابط خشونت آمیز ، تنها و تنها یک مقصر وجود دارد، و آن کسی است که از خشونت استفاده میکند. زمانی که زنی مورد خشونت قرار میگیرد ، مردی که خشونت به کار میبرد مجرم است. تنها او و فقط او. اما وقتی که این مسئله به عنوان پدیده ای اجتماعی بروز میکند ، دیگر مقصر تنها آن مرد مشخص نیست ، بلکه اجتماع مردانه ای که در مقابل این حرکت سکوت میکند مقصر است.
مردان در قبال خشونت بر علیه زنان از مسئولیت جمعی برخوردارند. این مسئولیت جمعی باید برجسته شود و مورد سوال قرار گیرد. این که شما با همسر یا دختر یا خواهر خود مهربان باشید و حقوق او را به رسمیت بشناسید هیچ برتری به شما نمیدهد . و شما را از خشونتی که بر زنان میرود مبری نمیکند. تنها با فعالیت مشخص و اکتیف در مقابل خشونت بر علیه زنان است که میتوانید با این مسئله مقابله کنید. بلي مشعل ! ا زخدا وندهميشه آرزو دارم عدالت به معنای واقعی کلمه و برای همه اجرا شود آرزو دارم در کشورما همه فرزندانش از امکان تحصيل رايگان و با امکاناتی مساوی برخوردار باشند ،و ديگر تبعيض وحشتناکی را بين فرزندان اين مردم وجود نداشتهباشد آرزو دارم معلمين به فکر تربيت سازان ه آيند باشند ،آرزو دارم مسئولين کشور با سياستهای صحيح اقتصادی و با رفع محروميتها از محرومين کشور، دل مرد م را شاد کنند آرزو دارم دراين کره خاکی نظامی ديکتاتور و سلطه طلب نبا شد آرزو دارم بين کشورها ، مرزی و گمرکی وجود نداشته با شد تا انسانها بتوانند چون پرندگان به هر کجا خواستند سفر کنند، تا نعمتهای خدا را در هرجای اين کره خاکی به نظاره بنشينند ، آرزو دارم همه آ د مها همديگر را دوست داشته باشند وا زخداوند تمنا دارم درسراسروطن مايک سلاح وسلاحدار قاتل وغيرمسوول وجودنداشته باشد تا خواب وخوراک را برمرد م ستمديده ما حرام نسازند( آمين يا رب لعا لمين(
با درود هاي گرم و دوستانه
استاد صباح شاعرو مورخ و ( همکاري قلمي مشعل)
April 2nd, 2005


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
بیانات، پیامها و گزارشها